محل تبلیغات شما

آنقدر کلافه و خسته ام که راه گریزی برایم نمانده است به خود نگاه میکنم میبینم سنی ندارم اما پر از دردم از همه از همه من دیگر به جایی متعلق نیستم نه به جایی نه به کسی کوله بارم را بر خواهم داشت و خواهم رفت از دیار غریبه ها آنانیکه فقط دل شکستن را بلدند آنانیکه فقط از عشق گوشت را پر میکنند و خورد هیچ نمیدانند و من بازهم بی خوابی هایم اشک هایم چرا باید سهم من از دنیا اشک باشد یک بالشت خیس من همیشه باید رفتار خوبی داشته باشم همیشه باید خوب باشم و بقیه هرجور دلشان خواست بتازند من خسته تر از آنم که بخواهم با تو بجنگم خودم را کنارت جا گذاشته ام یقین دار خودم را بر میدارم و شانه به شانه قدم به قدم همراهیش خواهم کرد 

خواهم رفت از دیارت از کنارت از خاطرت خواهم رفت 

خواهم رفت یا رفته ام نمیدانم‌ من دیگر چیزی نمیدانم سکوتم از رضایت نیست من را از دست خواهی داد یا داده ای نمیدانم

تو را به خدای عالمیان میسپارم

آنیتا♥

دگر باز نخواهم گشت

خواهم ,رفت ,ام ,کنارت ,جایی ,شانه ,نه به ,به جایی ,من دیگر ,را بر ,آنانیکه فقط

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

واقعیت ها قـــقـــــنـــــو س